خاطرهای از آشپزی من!
الان حدودا 10 سالی میشه که آشپزی رو کم و بیش بلدم .
یعنی اگر تو خونه تنها باشم و مادر هم مسافرت باشه و وقت کافی هم داشته باشم ، برای خودم غذایی دست و پا میکنم.
یه بار یادمه خواستم کوکو سیب زمینی درست کنم ، از بس گرسنه بودم خواستم کار رو زود زود انجام بدم .
خلاصه اینکه 3 تا سیب زمینی گذاشتم و پیاز و تخم مرغ و نمک و ... رو هم اضاف کردم و خواستم با دستم قالب (:دی) سیب زمینی رو در بیارم بزارم تو روغن ، معمولا با همون تعداد سیب زمینی مادرم 15-20 تا کوکو درست میکنه باهاش ، من نمیدونم چطور سبک و سنگین کرده بودم که 4 تا بیشتر در نیومد :دی
پشت و روش سرخ شد و تمام ، نشستیم برای خوردن ، روی کوکو سرخ و خوشمزه بودا ، اما وسطاشو وقتی میخوردم احساس میکردم سیب زمینی کاملا خامه :D
اینم یه عکس از اولین باری که ماکارونی درست کردم ، ناگفته نمونه حسابی هم خوشمزه شده بود!
