سیزده

من خود آن سیزده ام!

سیزده

من خود آن سیزده ام!

فرازی بر دعای زیبای کمیل:


خدای مهربون من امشب میخوام نه با زبون خودم،که با زبون خاصان خودت باهات حرف بزنم من و ببخش ، امشب یک آن فهمبدم چرا...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۲ ، ۱۸:۰۲
حمید بهرامی

چقدر این روزها خوبن

هر روز یه خبر خوب میرسه :)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۲ ، ۲۳:۵۹
حمید بهرامی

قرار  ِ ما همیشه٬

کنار  ِ مهربانی های توست!


پ.ن: دعا بنوشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۲ ، ۲۳:۳۷
حمید بهرامی

ممکن است عاشق زیبایی کسی شوید !

اما یادتان باشد که در نهایت مجبورید،

با سیرت او زندگی کنید نه صورت او . . .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۲ ، ۱۵:۱۸
حمید بهرامی
خانواده ای رو میشناسم که دارای 4 فرزند دختر و یک مادر و بدون سرپرست هستند.
در این مدت 20 سالی که این خانواده رو میشناسم فهمیدم به سخت ترین شکل ممکن تونستن این سال ها رو پشت سر بگزارن.
چند وقت قبل بعد 2-3 سال فرصت شد که بریم و ساعاتی کنارشون باشیم .
مادر خانواده شروع کرد به درد دل کردن :
4 تا دختر داره ، 2 تاش عقدن ، یکیش نامزدیه ، میگفت الان حدود یکسالی میشه گوشت نخوردیم! به همه نمونه قناعت کردیم و شب های زیادی با شکم گرسنه خودم و بچه هام خوابیدیم ،
میگفت وقتی دختر کوچیکم ایراد میگیره مثلا فلان میوه رو میخوام ، دوست دارم اون موقع آب بشم برم تو زمین...چون نمیتونم واسش فراهم کنم.
میگفت دو تا دخترام تابستون آینده عروسیشونه ، حتی دریغ از یک هزارتومنی که برای جهیزیشون کنار گذاشته باشم ...
و چندین و چند مشکل اینچنینی...
جالبِ اطرافیان همین خانم از مال دنیا بی نیازن ، اون وقت میبینن خواهرشون همچین وضعیتی داره هیچ کاری نمیکنن!
وقتی این حرف ها رو میشنیدم و نمیتونستم واسشون کاری انجام بدم ، از خودم متنفر بودم...

خدایا به حق این شب عزیز خودت بی نیازشون کن از هر چی مالِ حلالِ...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۲ ، ۲۱:۰۰
حمید بهرامی

دلتنگِ یک روز به شدت بارانی‌ام...

از بس باران نمی‌بارد کم کم فراموشش کرده‌ام!


خداوندا این نعمت بزرگت را از ما دریغ مفرما... الهی آمین


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۲ ، ۱۶:۳۵
حمید بهرامی

قرار بر این شد:

هر شب ساعت 9 تا 11 .

حمید، هیچ عذر و بهانه ای هم قبول نیست!

این را نوشتم که اگر روزی خدایی ناکرده شیطان به سراغم آمد و خواست منصرفم کند ، با دیدنش به یاد قول دادن هایم بیفتم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۲ ، ۲۰:۳۶
حمید بهرامی
 یعنی کلید قلب من در دستان توست؟



 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۲ ، ۲۳:۰۳
حمید بهرامی

مدتی بود که از بی خوابی های فراوان رنج میبردم، خیلی آزار دهنده بود.

حتی بخاطر همین بی خوابی ها به یک متخصص هم مراجعه کردم و چندتایی قرص بهم داد.

برام سخت بود خوردن قرص ها ، چون اصلا میونه خوبی با قرص خوردن ندارم ، حدودا 5-6 سالی هم میشد هیچ قرصی رو نخورده بودم.

گذشت و گذشت تا بعد 10 روز که قرص ها تاثیر خودشونو گذاشتن ،

یه تاثیر کاملا منفی که شدیدا روی رفتار و گفتارم تاثیر گذاشته بود ، حتی خوابمم رو هم درست نکرده بود.

بعد یه شب خیلی بَد که دوستان لطفشون رو بهم نشون دادن در اون شب ، تمام قرص ها رو روونه سطل آشغال کردم و بر حرف و عملم مصمم تر شدم که دیگه به هیچ عنوان قرصی رو نخورم. والانم به این نتیجه رسیدم هیچی مث یک اعصاب راحت و خیال آسوده برام خوب نیست ، الان خیلی راحت میخوابم...

نکته اخلاقی : تا میتونید هیچ قرصی رو نخورید!

خدا رو شکر

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۲ ، ۲۲:۰۹
حمید بهرامی

گاهی آدم دل‌ش می خواهد کفش هایش را در بیاورد،

یواشکی

نوک پا نوک پا

از خودش دور شود

دور دور دور.......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۲ ، ۱۱:۵۶
حمید بهرامی