سیزده

من خود آن سیزده ام!

سیزده

من خود آن سیزده ام!

۱۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

نمیدونم دلیلش چیه ،

ولی یه مدتیه اصلا شادابی گذشته رو ندارم ،

ینی میخوام داشته باشم ، ولی هیچ نمونه تو کتم نمیره.

واس خودش نعمتی بود.

خدایا نکنه برای همیشه ازم بگیریش...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۳۹
حمید بهرامی

ما مـعـتـقـدیـم که عشق سرخواهد زد     بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد
ســوگــند به هــر چــهار آیــه نــور 
   
 ســوگــند به زخمهای ســر شــار غــرور
آخرشــب ســرد ما سـحــر می گردد 
   
 آشــوب جــهان فتنه ســر مــی گردد
چشمان زمین ز عشق تر می گردد 
   
 مـهدی به مـیان شــیــعه بر مـی گردد
تفسیر بـلـند ذوالـفـقار اسـت این مرد 
   
 انگار بهار در بــهــار اســت ایـن مرد
با تیغ حــسیــن در نیام آمده است 
   
 انــگــار علــی به انــــتقام آمــده اســت
ای ســیــد سـبـز پــوش مـن یـا مــولا 
   
 ای مـــرد علــم به دوش من یا مــولا
برگـرد هـنوز بــی قــرارت هستند 
   
 یک عـده عجــب در انــتــظــارت هسـتند
آن مرد که بوی ســبز باران می داد 
   
 آن پـیـر که روح بر جـمـاران مــی داد
مـی گـفت که عاقـبت کسی می آید 
   
 از نسـل علـی دادرسـی مــی آیــد
امــا تو نــیامـدی بــهارانـم رفــت 
   
 افـســوس دگــر پــیــر جــمــارانــم رفــت
طفلان نجیب بیشه ها شیر شدند 
   
 مــردان غــریب جـتبــهه ها پــیــر شدند
یک عـده به ذکر توبه تطـهیـر شـدنـد 
   
 یـک عـده ز دوریـت زمـین گـیر شـدند
برگـرد کــه بر بــهارمــان می خـنـدنـد 
   
 یک عده به انتــــظـارمان مــی خندند
دستان سیاهی که به خون آلوده است 
   
 گویند که انتظارتان بیهوده است
افسوس کسـی نیست بیا داد برس 
   
 ای صاحـب ذوالفقار به ـفریاد بـرس
امـواج دلـت آبی دریای غـریب 
   
 غـربت کـــده ات کـجـاســت مولای غــریــب
ـــغربت کـــده ای که بوی دریا دارد 
   
 صـــد خـــاطـره از غربــت زهــــرا دارد
برگرد علی چشم به راه است هنوز 
   
 اسرار دلش در دل چاه اسـت هنوز
آن چــاه پــراز ســتــاره را پــیــدا کــن 
   
 آن ســیــنه پاره پاره را پــیــدا کــــن
برگــرد که بر بــهارمان می خــندنــد 
    
یک عـــده به انتــظارمــان مــی خندند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۳۴
حمید بهرامی

زندگی زیباست 

اکثرا خودمان باعث بوجود آمدن نازیبایی ها میشویم

چون خدا زیبایی ها رو دوس داره زندگی زیباست...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۳۳
حمید بهرامی

همیشه به آشنایان،دوستان،عزیزانتون فرصت بدید .

اگر راهی رو نادرست میرن بگید ، اگر باز راه رو رفتن اشکال نداره ، فرصت بدید .

اما اگر بازم راه اشتباهی رو در پیش گرفتن بعد فرصت های فراوان دیگه نباید دریغ کرد.

میتونید فرصت رو ازشون بگیرید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۳۳
حمید بهرامی

ترسم از روزیست که احترام ها زیر پا گذاشته شود و لگدمان شوند.

آن هم از جانب یک کوچکتر،

ناراحتم.

من که هیچ ، لااقل احترام بقیه را نگه دارید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۰۰
حمید بهرامی

یه موقعی هم میرسه که ز نظر برخی ها! میشی منفور ترین آدم روی کره خاکی!

این شک نیست،یقینه!

حالا چرا و چگونه اش را خدا داند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۲۶
حمید بهرامی

یا مقلب القلوب و الابصار،

یا مدبر اللیل و النهار،

یا محول الحول و الاحوال،

حول حالنا الا احسن الحال

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۵۱
حمید بهرامی
یا غفار...یاغفار...

دلی که بخشیده می شود

خیلی خیلی ساده تر می بخشد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۰۶
حمید بهرامی

من از زندگانیم نه توقع ثروت داریم و نه چیز دیگری،

فقط توقع کمی آرامش دارم که بهم هدیه داده شود ، همین...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۵۷
حمید بهرامی

یه مدت که میگذره و میبینم اشتباهای داشتم میرم تو اتاق و چراغ و کلا هر وسیله ای که تولید صدا میکنه رو خاموش و از خودم دور میکنم . میشینم فکر میکنم به رفتار و حرف هایی که داشتم...

الان بعد یه مدت این عمل رو تکرار کردم ، وقتی فکرشو میکنم میبینم چقدر رفتارها و فکرها و حرف های بچه گانه زدم در گذشته ... حرف ها و رفتارهایی که الان خیلی پشیمونم که چرا بیان و انجامشون دادم!

تو این مدت هم هیچکی به هیچ عنوان حق حضور در اتاق رو نداره ، هر کی میخواد باشه فرقی نداره ...

فکرهامو کردم و میبینم که خیلی اشتباه داشتم ... باید جبرانشون کنم ، با رفتار های جدید ، اخلاق جدید ،فکرهای جدید و طرز برخورد جدید.

باید فردا رو برای خودم نقطه صفر قرار بدم ، از اول شروع کنم . هر کی هم میخواد از دستم ناراحت و عصبانی بشه،بشه مهم نیست دیگه .

امیدوارم اینبار پشیمونی در کار نباشه...


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۴۱
حمید بهرامی