با خود قراری گذاشته ام...
مانده فقط دو روز دیگر...
این را اینجا نوشتمام که فراموشم نشود.
با خود قراری گذاشته ام...
مانده فقط دو روز دیگر...
این را اینجا نوشتمام که فراموشم نشود.
الان حدودا 10 سالی میشه که آشپزی رو کم و بیش بلدم .
یعنی اگر تو خونه تنها باشم و مادر هم مسافرت باشه و وقت کافی هم داشته باشم ، برای خودم غذایی دست و پا میکنم.
یه بار یادمه خواستم کوکو سیب زمینی درست کنم ، از بس گرسنه بودم خواستم کار رو زود زود انجام بدم .
خلاصه اینکه 3 تا سیب زمینی گذاشتم و پیاز و تخم مرغ و نمک و ... رو هم اضاف کردم و خواستم با دستم قالب (:دی) سیب زمینی رو در بیارم بزارم تو روغن ، معمولا با همون تعداد سیب زمینی مادرم 15-20 تا کوکو درست میکنه باهاش ، من نمیدونم چطور سبک و سنگین کرده بودم که 4 تا بیشتر در نیومد :دی
پشت و روش سرخ شد و تمام ، نشستیم برای خوردن ، روی کوکو سرخ و خوشمزه بودا ، اما وسطاشو وقتی میخوردم احساس میکردم سیب زمینی کاملا خامه :D
اینم یه عکس از اولین باری که ماکارونی درست کردم ، ناگفته نمونه حسابی هم خوشمزه شده بود!
امشب رو تا آخر عمر قطعا فراموش نمیکنم .
چون دوست خوبم محمدعلی هم نامزدی کرد به امید خدا...
خوشبخت بشن
شاید همین "دوستت دارم" های ساده ی هر شبم
یک روزی به دردم بخورد!!!
نوشته های اخیر همش برای یک نفر بوده...!
امیدوارم همش رو خونده باشه و قابل دونسته باشه.
باز هم ادامه خواهد داشت...
همیشه "با" تو باشم٬
یعنی خیلی دوست دارم...
همیشه "شبیه" تو باشم!!