پایِ دردِ دِل یک مادر...
چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۰۰ ب.ظ
خانواده ای رو میشناسم که دارای 4 فرزند دختر و یک مادر و بدون سرپرست هستند.
در این مدت 20 سالی که این خانواده رو میشناسم فهمیدم به سخت ترین شکل ممکن تونستن این سال ها رو پشت سر بگزارن.
چند وقت قبل بعد 2-3 سال فرصت شد که بریم و ساعاتی کنارشون باشیم .
مادر خانواده شروع کرد به درد دل کردن :
4 تا دختر داره ، 2 تاش عقدن ، یکیش نامزدیه ، میگفت الان حدود یکسالی میشه گوشت نخوردیم! به همه نمونه قناعت کردیم و شب های زیادی با شکم گرسنه خودم و بچه هام خوابیدیم ،
میگفت وقتی دختر کوچیکم ایراد میگیره مثلا فلان میوه رو میخوام ، دوست دارم اون موقع آب بشم برم تو زمین...چون نمیتونم واسش فراهم کنم.
میگفت دو تا دخترام تابستون آینده عروسیشونه ، حتی دریغ از یک هزارتومنی که برای جهیزیشون کنار گذاشته باشم ...
و چندین و چند مشکل اینچنینی...
جالبِ اطرافیان همین خانم از مال دنیا بی نیازن ، اون وقت میبینن خواهرشون همچین وضعیتی داره هیچ کاری نمیکنن!
وقتی این حرف ها رو میشنیدم و نمیتونستم واسشون کاری انجام بدم ، از خودم متنفر بودم...
در این مدت 20 سالی که این خانواده رو میشناسم فهمیدم به سخت ترین شکل ممکن تونستن این سال ها رو پشت سر بگزارن.
چند وقت قبل بعد 2-3 سال فرصت شد که بریم و ساعاتی کنارشون باشیم .
مادر خانواده شروع کرد به درد دل کردن :
4 تا دختر داره ، 2 تاش عقدن ، یکیش نامزدیه ، میگفت الان حدود یکسالی میشه گوشت نخوردیم! به همه نمونه قناعت کردیم و شب های زیادی با شکم گرسنه خودم و بچه هام خوابیدیم ،
میگفت وقتی دختر کوچیکم ایراد میگیره مثلا فلان میوه رو میخوام ، دوست دارم اون موقع آب بشم برم تو زمین...چون نمیتونم واسش فراهم کنم.
میگفت دو تا دخترام تابستون آینده عروسیشونه ، حتی دریغ از یک هزارتومنی که برای جهیزیشون کنار گذاشته باشم ...
و چندین و چند مشکل اینچنینی...
جالبِ اطرافیان همین خانم از مال دنیا بی نیازن ، اون وقت میبینن خواهرشون همچین وضعیتی داره هیچ کاری نمیکنن!
وقتی این حرف ها رو میشنیدم و نمیتونستم واسشون کاری انجام بدم ، از خودم متنفر بودم...
خدایا به حق این شب عزیز خودت بی نیازشون کن از هر چی مالِ حلالِ...
۹۲/۰۸/۰۱
من اگر جای این خانواده بودم شاید تا حالا هزار بار بریده بودم
خدایا کمکشون کن